صبح زود ار خواب پاشدم نگاهی به دور وبر کردم هوا افتابی بود ار بارون متنفر بودم برای همین با دیدن افتاب خبلب خوشحال شدم کنار پنجره رفتم و بیرونو نگاه کردم احتمالا بابا اینا بعد از ظهر میرسیدن رقتم جلو ایینه نگاهی به خودم انداختم ارایش ملایمی کردم و مانتوی قرمزم رو هم که خبلی دوست داشتم پوشیدم هنوز سایه خواب بود و نرگس هم هنوز نیومده بود دیگه حوصله سرکار هم نداشتم تصمیم گرفتم بدون اینکه کسی بقهمه استعقا بدم زنگ اف اف که خورد سریع رفتم دم در و سوار شدم تا مقصد نزدیک یک ساعت طول کشید من هم در بین راه یک چرت حسابی زدم و با صدای کلفت راننده بیدار شدم:خانوم رسیدیم
نظرات شما عزیزان:
|
About![]()
سلام من سیناحسینعلی پور هستم متولد17_3_1371 نویسنده این وبلاگ مرسی از اینکه به وبلاگ ماسرزدید
تير 1391 خرداد 1391 Authorsهانیه زهرا مریم Links
SpecificLinkDump
حمل ماینر از چین به ایران
کاربران آنلاین: بازدیدها :
<-PollItems->
|